خلاصه داستان: ژاله کبیری همسر جدید کامران کامروا که سه سال است با او ازدواج کرده برای او جشن تولد گرفته و همه آشنایان و دوستان را دعوت کرده تا ثروت خود را برای دیگران به نمایش بگذارد. کامران کامروا هم موسسه خیریه جدیدی برای کودکان کار راهاندازی کرده و مانند گذشته به پولشویی مشغول است و مهیار مهرافزون را به استخدام خود درآورده. مهمانی باشکوهی برپاست و ما با دوستان و خانواده جدید کامروا آشنا میشویم.
خلاصه داستان: البرز شیمیدان ساکن آلمان است. قرار است در ترکیه با نامزدش ازدواج کند. همه چیز برای یک مراسم به یاد ماندنی مهیا است که خبر می رسد پدر البرز به کما رفته است. البرز با گذشته ای مبهم، از بازگشت به ایران هراس دارد اما برای آخرین ملاقات با پدر، راهی جز بازگشت به ایران ندارد…